زندگی من بخ بخ (پارت 2)
·
1400/09/20 12:12
· خواندن 1 دقیقه
دلم شیکست کامنت نزاشتین ولی من میدم
(وی حوصلش سر رفته)
و در بغل یکی بودن نگاه کردم بش داشتم سکته میکردم
گفتم تو کی هستی
اون پسر:من چویا ناهارا هستم 10 سالمه
علامت شما $:یو چویا من سندیا هستم 7 سالمه
چویا:کلاس اولی هستی؟
بغض کردی و شروع میکنی گریه کردن
گفت چی شده؟
$من خانواده ندارم کسی منو مدرسه نفرستاده .....(شروع میکنی تعریف کردن زندگیت)
چویا:بیا پیش خانواده من
$:های (باشه)
و راه افتادم دنبالش....
رفتیم یجایی که یه پسر دیگه هم بود
گفت:یو دازای سان بزار بریم تو
دازی:اون کیه
چویا:این دوستمه سندیا سان
&خوشبختم دازای سان
دازی خندید و درو باز کرد